در بیست و چهارم بهمن ماه سال ۸۵، نشستی با عنوان “بررسی فرهنگ فقر” در گروه سیاست اجتماعی انجمن برگزار شد که طی آن، دکتر نعمتالله فاضلی در سخنرانی خود، ضمن توضیح مفهوم فرهنگ فقر و ابعاد مختلف آن، شامل ریشهها، پیامدها و چگونگی شکلگیری این مفهوم به مثابه نوعی شیوه زیستن، بر اهمیت درک و استفاده از آن، در جامعه امروز تاکید کرد.
او در این باره گفت: مفهوم فرهنگ، با توجه به ابعاد فرهنگی فقر، از جنبههای مختلفی حائز اهمیت است که یکی از آنها سیاست اجتماعی و سیاست عمومی است. به طور کلی در حوزه توسعه، در سالهای جدید تحولاتی با عنوان رویکرد فرهنگی انجام شده است. مفهوم فرهنگی شدن در یک جمله، حاکی از ادغام شدن حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخلاف فرآیند حاکم بر دوره است. درواقع، در دهههای اخیر، گسترش صنایع فرهنگی و توسعه، فرآیند دموکراسیزاسیون و اهمیت یافتن بیشتر نقش مردم، گسترش تکنولوژیهای ارتباطی و فرآیندهای جهانی شدن و از همه مهمتر، ناکام ماندن رویکردهای اقتصادگرا در امر توسعه، باعث شده رویکرد فرهنگی به حوزههای سیاست و اجتماع نیز گسترش یابد. از سوی دیگر، در کشور ما، فرآیند فرهنگی شدن، ماهیت نظام سیاسی، نقش عنصر مذهب و بهطور کلی ویژگیهای جامعه، باعث شده این مساله که چگونه میتوانیم از رویکرد فرهنگی به همه مسائل نگاه کنیم، موضوع قابل توجهی جلوه کند.
وی در ادامه توضیح داد که نظریه فرهنگ فقر که در سالهای دهه ۶۰ توسط اسکار لوئیس مطرح شد، در جامعه ما ناشناخته مانده است و مهمترین آثار این نظریهپرداز، علیرغم ترجمه به فارسی، به چاپ دوم نرسیده و مخاطب چندانی پیدا نکردهاند.
فاضلی گفت: لوئیس برای توضیح فرهنگ فقر از نوعی روششناسی خاص مردمنگارانه از طریق تجزیه و تحلیل زندگینامههای چندین فرد از اعضای خانوادههای بزرگ استفاده کرده است. سبک نگارش او یک سبک عامهپسند و رمانگونه بوده و شیوه مشاهده مشارکتی فعالش که به عنوان نمونه، مدت چندین سال با “خانواده سانچز” در مکزیکوسیتی حشر و نشر داشته و همچنین شیوه استدلالهای او بسیار نوآورانه، متهورانه و همراه با مقاومتهای شدید بوده است. درواقع میتوان گفت کار لوئیس نه تنها از نظر روششناسی برای همه قابل استفاده است؛ بلکه رویکرد نظری او نیز از اهمیت زیادی در دنیای امروز برخوردار است. به تعبیر دیگر، به نظر میرسد که در شرایط امروز، وقت آن رسیده که ایده نقش داشتن باورهای افراد در روند توسعهنیافتگی برخی جوامع، با وجود برخی مقاومتها، بیشتر در فضای دانشگاهی و آکادمیک مطرح شود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، درباره تئوریپرداز نظریه فرهنگ فقر گفت: اسکار لوئیس متولد ۱۹۱۴ در نیویورک است. او که در دانشگاه کلمبیا تدریس میکرد، در سالهای ۱۹۵۲ تا ۵۴ به مکزیک در آمریکای لاتین رفت تا مطالعه میدانی انجام دهد. وی در سال ۵۹ یکی از آثار خود، با عنوان “خانواده سانچز” را منتشر کرد و در سال ۶۱ این اثر با تغییراتی “عنوان فرزندان” سانچز تجدید چاپ شد.
فاضلی ادامه داد: این مطالعه میدانی ابتدا به عنوان یک اثر ادبی شناخته شد اما بعدها مشخص شد که لوئیس در این مطالعه، روحیات و رفتارهای فقرای شهری را از بعد روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار داده و به نوعی، تمام ابعاد یک انسان یا خانواده فقیر را در اختیار ما قرار میدهد. درواقع او مانند یک نقاش، فیلمساز و یا رماننویس، تصاویر بسیار زنده و جذابی را به مخاطب خود نشان میدهد.
این انسانشناس تاکید کرد: از نظر اسکار لوئیس، فرهنگ فقر سندرم ویژهای است که در برخی شرایط اجتماعی خاص رشد کرده است. این فرهنگ تجسم مجموعه مشترک ارزشها، هنجارها و الگویی متفاوت از فرهنگ عمومی جامعه است. به تعبیر لوئیس، در حقیقت فقرا شیوه زندگی و خرده فرهنگ خاص خود را دارند. درواقع، او فقر را دارای ساخت و مکانیسمی عقلایی با شیوه زندگی پابرجایی که از نسلی به نسل دیگری سپرده شده، معرفی میکند. این محقق معتقد است فقر فقط جنبه سلبی ندارد و در واقع تنها به معنای محرومیت اقتصادی نیست؛ بلکه فقر شیوهای از تفکر و مجموعهای از هنجارهاست که خصلت سازگارکننده نیز دارد. نکته مهمتر این که نسلهای مختلف این فرهنگ را به ارث برده و آن را باز تولید میکنند که درواقع، این همان بحثی است که اینگلهارت به شکل دیگری در مورد فرآیند جامعهپذیری مطرح میکند.
دکتر فاضلی با بیان برخی ویژگیهای سیاسی، اجتماعی و خانوادگی موثر در ترویج فرهنگ فقر، گفت: به اعتقاد لوئیس، فرهنگ فقر فرهنگ جدیدی است که در نتیجه برخی تحولات در نظام سرمایهداری و توسعه جوامع شهرنشین بهوجود آمده است. فرهنگ فقرا از یک طرف عدم برخورداری از امکانات و زیستن در شرایط فقیرانه بوده و از سوی دیگر، محصول زندگی در جوار فضایی است که شما در آن شرایط زندگی مرفهانه را هم میبینید. به بیان دیگر، اسکار لوئیس توضیح میدهد که پیدایش خرده فرهنگ فقر زمینههای اجتماعی و تاریخی داشته است که از جمله آنها از هم پاشیده شدن نظام اقتصادی – اجتماعی و طبقاتی و جایگزین شدن آن با نظامی دیگر، فتوحات امپریالیستی و تداوم نظام بردگی، فروپاشیده شدن نظامهای قبیلهای و مهاجرت به شهرها است.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در ادامه سخنان خود، برخی انتقادات وارد شده در چند سال اخیر، نسبت به این نظریه، را اینگونه شمرد: اولا گفته میشود بر اساس برخی دادههای تجربی، در کشورهای صنعتی پیشرفته نیز امکان وجود فرهنگ فقر دیده میشود. نکته دیگر اینکه مفهوم فرهنگ فقر بیش از حد به قدرت ساختار فرهنگی تأکید کرده و نقش عاملیت را نادیده میگیرد. به تعبیر دیگر، این مفهوم نوعی تلقی ازلی و ابدی از فرهنگ ارائه میدهد. دوم اینکه مفهوم فرهنگ، مفهومی بسیار ذهنی تلقی شده؛ چنانچه از دیدگاه لوئیس، فرهنگ، ارزشها و باورها و نگرشها و الگوهای فرهنگی، تعیینکننده شیوه تعبیر فرد از کنش و موقعیت خود و تعیینکننده رفتار او خواهد بود. این نوع تلقی بسیار ذهنی است و حتی بسیاری معتقدند در این میان، نقش ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی که نابرابریها را بازتولید میکنند، نیز نادیده گرفته شده است. علاوه بر این، مفهوم فرهنگ فقر عملاً مجموعهای از پیامدهای منفی را نیز با خود به همراه دارد و در عین حال، راهبردی برای برون آمدن از آن ارائه نمیشود. دیگر اینکه این مفهوم به نوعی با منسوب کردن فرهنگ فقر به فقرا و تبدیل آن به شیوه زندگی، عملاً توجیهی ایدئولوژیک در این زمینه ارائه میدهد.
فاضلی در عین حال تاکید کرد: علیرغم این انتقادات، این نظریه امکانات و قابلیتهای خاصی در مقابل نظریات بدیل خود دارد. به عنوان مثال، لوئیس نگاهی از درون به مقوله فقر دارد و این برخلاف اغلب رویکردهای موجود در این زمینه است که بر پایه شاخصهای جهانی شکل گرفتهاند. علاوه بر این، فرهنگ فقر مفهومی است که به خوبی، نگاه درونی، نگرش، بینش و منش زندگی فقیرانه را در اختیار ما قرار میدهد. نکته دیگر اینکه اگر بخواهیم از مفهوم فقر نه به عنوان راهبرد سیاستگذارانه، بلکه به مثابه یک مفهوم روشنفکرانه استفاده کنیم؛ من معتقدم که این مفهوم اتفاقاً جنبه انتقادی نیز دارد. به گونهای که بر اساس آن میتوان از طرق مختلف از جمله رسانهها، فقرا را آماده کرد که پذیرای برخی تغییرات باشند. درواقع، این رویکرد، انگیزههایی را برای نگرشهای خودانتقادی ایجاد میکند. به تعبیر دیگر، از آنجا که در کل فقرا، فقر خود را به صورت خودآگاهانه ستایش نمیکنند؛ میتوان از این زمینه فرهنگی برای روشن کردن دیدگاه آنها استفاده کرد.
فاضلی در ادامه با طرح این پرسش که “آیا جامعه ایران نیز از فرهنگ فقر رنج میبرند؟” گفت: وقتی من این کتابها را میخواندم به نظرم میرسید که جامعه ما خیلی از ویژگیهای مورد اشاره لوئیس را دارد. با این وجود، من تصور میکنم که این مفهوم نمیتواند کاربرد زیادی برای ما داشته باشد چرا که فقر هرگز در تعابیر دینی فرهنگی و تاریخی ایرانیان به عنوان سرنوشت مختوم تعریف نشده است. به عبارتی از یک سو، دین اسلام فرهنگ فقر را حداقل تجویز نکرده و از طرف دیگر جامعه ایران در صد سال اخیر، اگر چه با مشکلات زیادی مواجه بوده، امّا به دلیل برخورداری از منابع زیرزمینی چندان با شرایط بحرانی مواجه نشده است. البته در این زمینه دادهای هم برای پردازش وجود ندارد. با این وجود، درکل من فکر میکنم میتوان از این مفهوم برای روشنگریهای اجتماعی حداقل در میان جوامع محروم استفاده کرد.
منبع : http://www.isa.org.ir